دزدكی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت می شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار
مار كُشت آن دزد خود را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان ، مار من پرداختش
در دعا می خواستی جانم از او
كش بیابم مار بستانم از او
شكر حق را كان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها كان زیان است و هلاك
مصلح است و مصلحت را داند او
کان دعا را باز میگرداند او
.
.
+ مولانا
قالب...برچسب : نویسنده : arshia000092 بازدید : 7